از زمان ظهورش، رمان همواره توجه منتقدان را به خود جلب کرده است، اما اهمیت بیشتر آن به عنوان آینهای از جوامع و انواع مختلف ارتباطاتش با جوامع بوده است. به عبارت دیگر در رابطه با تجسمات جامعه در ادبیات، رمان به عنوان آینه ای از جامعه است. علیرغم مباحث دیگری که میتوان در این رابطه مطرح کرد، نگاه به رابطه شخصیتهای رمان با افراد واقعی، واقعیات اجتماعی و تاریخی و نحوه بازتاب آنها در رمان، موضوعاتی جذاب و ارزشمندی را برای بررسی ارتباط رمان و جامعه ارائه میدهد.
تاریخ ظهور رمان به تاریخ تحولات اجتماعی عصر رنسانس بازمیگردد. این نوع ادبی در شرایط اجتماعی خاص خود شکل گرفت و سپس اجتماع نیز از رمان و افکار نویسندگان رمانی تأثیر پذیرفت. به عبارت دیگر، رمان با ایجاد ارزشها و ایدههای نوین، تغییراتی را در جوامع اروپایی پس از رنسانس بهوجود آورد.
دون کیشوت اثری است که بهواسطه تغییرات جامعه، به وجود آمد. این رمان سریعاً در ذهن خوانندگان تأثیر گذاشت و درک آنها از دنیای جدید را تغییر داد. زمانی که نظام قدیمی ارزشها را که خیر و شر را از یکدیگر جدا میکرد، دورهمی کرد و از صحنه خارج شد، دون کیشوت از خانهٔ خود بیرون آمد و باعث تحولاتی در بین خوانندگان شد.
از دیدگاه پژوهشگران، توصیف تصویر جامعه در رمانهای قرن نوزدهم نقش مرکزی داشته است. مثلاً در کتاب “رمان انگلیسی از دیکتر تا لارنس” نوشته ریموند ویلیامز، این تأثیر را بر جامعه بیان میکند. وی معتقد است که رمان با جامعه درگیر است و تنها یک انعکاس از آن نیست؛ بلکه تأثیرات عمیقی بر جوامع دارد.
به همین ترتیب، میشل بوتور هم رمان را به عنوان یک شیوهی انتقال واقعیت معرفی میکند. وی معتقد است که رمان از محدودیتهای ساده انعکاس حقایق جامعه فراتر میرود و به خواننده اجازه میدهد تا به تحلیل و تفکر عمیقتری از جوامع بپردازد.
در نهایت، برای شروع یک بحث جدی دربارهی نقد جامعهشناختی در رمان، نظریات جورج لوکاچ، فیلسوف و منتقد مجارستانی، که بهعنوان آغازگر بسیاری از مباحث مهم در این زمینه شناخته میشود، را میتوان مورد بررسی قرار داد.